حسِ ترس

ساخت وبلاگ
وقتی تموم شد شوکه بودم واقعا ....پری به شدت از تو متنفر شده بود مرتب بهو میگف این ادم لیاقت نداره ولی توی گوش من نمی رفت تا اینکه گف بذار بهت ثابت می کنم واسش هیچییی نبودی ...من چیزی نپرسیدم اونم چیزی نگفت ...دو روز بعد اومد پروفایلشو نشونم داد و گف ببین حتی مرده یا زندتم براش ارزش نداشت که حتی بپررررسه زندس یا مرده واسش پشم بودی بفهم ....

بازم چیزی نپرسیدم و چیزی نگفتم ، من بی خبر بودم نت هم‌نمیومدم و کلا شوکه بودم اما با اینکه با کار پری  مخالف بودم و هستم وقتی گف حتی ارزش یه پی امم واسش نداشتی خیلیییی بهم برخورد خیلی ناراحت شدم از اینکه حرفش درست بود...

از اون روز می ترسم حتی برم توی چتامون می ترسم‌چشمم بیفته به عکسات می ترسم ۱ دونه ویس ازت گوش بدم و باز اون حس برگرده ، چون تقریبا صد در صد مطمینم که قسمت زیادی از کله حساتو توی این ۲ سال عذاب وجدان تشکیل میداد 

پس اون کسی که زنگ زده بود به بابا و بهش گفته بود دخترت معلم مدرسه استثنایی؟ من بچم وسط سال مریض شده و همچین چیزایی تو بودی ؟

اون اهنگو گوش دادم ، اینجا پست گذاشتم ولی نمی دونم میخونی به این زودیا یا نه ....

عاشقانه ای از جنس غرور......
ما را در سایت عاشقانه ای از جنس غرور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7asheghaneeeha12 بازدید : 223 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 10:02